يك روز تعطيل اتليه
دختركم امروز 22 بهمن بود و ما رفتيم اتليه واسه تو قشنگم
خانم وكيلي هي مرتب بالا پايين ميپريد تا بخندونتت و بابايي كه غش كرد هي ميگفتن توپولي توپولي نيوشا
اولش خيلي خسته نبودي و ميخندي اما اخر ا از خنده افتادي
نيكا خيلي كمك ميكرد
اينم عكس هات عزيزم البته جالب بود رسيديم دم اتليه ادرس دقيقش رو نداشتيم در حالي كه گوشيم تو جيب بابايي بود به دايي زنگ زديم رفت تو وب و موضوع حل شد
اينم تو و خواهر مهربونت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی